سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آنکه مغلوب غفلت شود، دلش می میرد . [امام علی علیه السلام]
تابستان 1385 - عشق تو
 RSS 
خانه
ایمیل
شناسنامه
مدیریت وبلاگ
کل بازدید : 6113
بازدید امروز : 0
........... درباره خودم ...........
تابستان 1385 - عشق تو
........... لوگوی خودم ...........
تابستان 1385 - عشق تو
.......جستجوی در وبلاگ .......

............. اشتراک.............
 
............آوای آشنا............

............. بایگانی.............
پاییز 1385
تابستان 1385

........... طراح قالب...........


 
  • ..

  • نویسنده : رضا ساکی:: 85/6/18:: 4:22 عصر

    نظرات شما ()

  • میدانم که شبی

  • نویسنده : رضا ساکی:: 85/6/17:: 9:34 عصر

    نظرات شما ()

  • سلام به تو ای شنونده تمام حرف هایم سلام

  • نویسنده : رضا ساکی:: 85/6/17:: 9:17 عصر

     

     

    سلام به تو ای شنونده تمام حرف هایم سلام

    خوب هست حال نازت من که خوبم نفسی میاید و با یاد تو گذران زندگیام را میگذرانم و در غربت ناز چشمانت غرق میشوم هر ساعت و هر وقت که چشمم به نامه هایت و عکس قشنگت میافتد به یاد حرف های قشنگت تو را در کنارم حس میکنم با روزگار چه کار میکنی من که راهی در جلو چشمانم امده همان را تا اخر میروم و میدانم که روزی به تو میرسد پس به همین ارزو که به تو میرسم میایم راهم را هر چندکه راهی بس طولانی است دلم میخواهد با تو باشم میخواهم که دستانت در دستانم باشد اما چه کنم که هنوز وقت ان نرسیده که در تو غرق شوم وقت ان نرسیده که در زیبایی حقیقت حل شوم بگذریم چه میکنی بایاد من چه میکنی با این دل دیوانه و عاشق با دوری من با ندیدن من من که دیوانه ام یک دیوانه خوش ان هم چه خوشی که تمامی ندارد . ای روزگار لعنت به تو با خاطراتت ان هم خاطراتی که قلب من را اتش میزند و نمام اندامم گر میگیرد از دوری و فراغ یارم ان خاطراتی که با ان بودم بس که شیرین است تمام اندامم به لرزه در میاید قلبم به شدت میزند هنوز با این که ندیدمش دلم برایش میمیرد پس اگر ببینمش چه میشود اگر چشمانم در چشمانش بیفتد چه؟

    خوب عشق من دیگر چه میکنی میخوانی کتاب های درس و زندگی را انهایی که به خاطرش ممکن است به من نرسی چه در س های سختی ان ها که ممکن است به خاطرش من را از تو بگیرند

    در هنگام زدن این حرف ها نفسم در سینه حبس میشود و هر کلمه از جدایی برایم مانند خنجری است که به قلبم فرو میرود در هر کلمه اش لحظهای مکس میکنم و هزاران فکر و نتیجه از کنار چشمانم میذرد اما خدا کند که جدایی حقیقت نداشته باشد میدانم که دارد اگر زمین به اسمان بیاید همین هست که هست حقیقت زیباست در حظاتی هم تلخ مانند زهر هلاهل . دوست دارم روز و شب برایت بنویسم و حرف بزنم اما میدانمکه هیچ وقت این نوشته ها را نمیخوانی و به دستت نمیرسد میدانم که اگر یک کلمه اش را ببینی میفهمی که عشقت در برابر عشق من خیلی کوچ میشود هر چند که الان در برابر من مانند غولی است که جلو چشمانم را گرفته غول عشق .

    دوست دارم برایت بنویسم زیرااز تمام تنهایی هایم میکاهد و از درد دلم کم میکند عشق من .


     

     

     


    نظرات شما ()

  • لیلی نام دیگر ازادی

  • نویسنده : رضا ساکی:: 85/6/13:: 11:46 عصر

     Image hosting by TinyPic

    لیلی نام دیگر ازادی


    دنیا که شروع شد زنجیر نداشت خدا دنیای بی زنجیر افرید
    ادم بود که زنجیر را ساخت شیطان کمکش کرد
    .
    دل زنجیر شد زن زنجیر شد دنیا پر از زنجیر شد. و ادم ها همه دیوانه ی زنجیری
    .
    خدا دنیا را بی زنجیر می خواست. نام دنیای بی زنجیر اما بهشت است
    .
    امتحان ادم همین جا بود
    .
    دستهای شیطان از زنجیر پر بود
    .
    خدا گفت: زنجیرهایتان را پاره کنید . شاید نام زنجیر شما عشق است
    .
    یک نفر زنجیر هایش را پاره کرد. نامش را مجنون گذاشتند
    .
    مجنون نه اما دیوانه بود و نه زنجیری. این نام را شیطان بر او گذاشت
    .
    شیطان ادم را در زنجیر می خواست
    .
    لیلی مجنون را بی زنجیر می خواست
    .
    لیلی می دانست خدا چه می خواهد
    .
    لیلی کمک کرد تا مجنون زنجیرش را پاره کند
    .
    لیلی زنجیر نبود.لیلی نمی خواست زنجیر باشد
    .
    لیلی ماند. زیرا لیلی نام دیگر ازادی است.

    Image hosting by TinyPic

     

    شیطان از انتشار لیلی میترسید
    خدا به شیطان گفت:لیلی را سجده کن . شیطان غرور داشت سجده نکرد
    .
    گفت: من از اتشم و لیلی از گل
    .
    خدا گفت: سجده کن زیرا که من چنین می خواهم
    .
    شیطان سجده نکرد. سرکشی کرد و رانده شدو کینه ی لیلی را به دل گرفت
    .
    شیطان قسم خورد که لیلی را بی ابرو کند و تا واپسین روز حیات فرصت خواست. خدا مهلتش داد
    .
    اما گفت : نمی توانی هرگز نمی توانی . لیلی دردانه ی من است . قلبش چراغ من است و دستش در دست من
    .
    گمرا هیش را نمی توانی حتی تا وا پسین روز حیات
    .
    شیطان میداند لیلی همان است که از فرشته بالاتر می رود
    .
    و می کوشد بال لیلی را زخمی کند
    .
    عمریست شیطان گرداگرد لیلی می گردد
    .
    دستهایش پر از حقارت و وسوسه است
    .
    او بد نامی لیلی را می خواهد بهانه ی بودنش تنها همین است
    .
    می خواهد قصه ی لیلی را به بی راهه کشد
    .
    نام لیلی رنج شیطان است شیطان از انتشار لیلی می ترسد
    .
    لیلی عشق است و شیطان از عشق واهمه دارد.

    Image hosting by TinyPic 

     

    لیلی چشم به راه است


    لیلی می دانست که مجنون نیامدنی است. اما ماند.چشم به راه
    و منتظر .هزار سال
    .
    لیلی راه هارا اذین بست و دلش را چراغانی کرد. مجنون نیامد. مجنون نیامدنی است
    .
    خدا پس از هزار سال لیلی را می نگریست
    .
    چراغانی دلش را. چشم به راهی اش را
    .
    خدا به مجنون می گفت نرود. خدا ثانیه ها را میشمرد. صبوری لیلی را
    .
    عشق درخت بود. ریشه می خواست. صبوری لیلی ریشه اش شد
    .
    خدا درخت ریشه دار را اب داد
    .
    درخت بزرگ شد. هزار شاخه هزاران برگ ستبرو تنومند
    .
    سایه اش خنکی زمین شد مردم خنکی اش را فهمیدند. مردم

    زیر سایه درخت لیلی بالیدند
    .
    لیلی چشم به راه است
    .
    درخت لیلی ریشه می کند
    .
    خدا درخت ریشه دار را اب می دهد
    .
    مجنون نمی اید مجنون هرگز نمی اید
    .
    زیرا که مجنون نیامدنی است
    .
    زیرا که درخت ریشه می خواهد.

    Image hosting by TinyPic

    *عشق یعنی خلوت و راز و نیاز عشق یعنی محنت و سوز و گداز عشق یعنی سوز بی ماوای ساز عشق
    یعنی نغمه ای از روی ناز عشق یعنی کوی ایمان و امید عشق یعنی یک بغل یاس سپید عشق یعنی یک ترنم از یه یار عشق یعنی سبزی باغ و بهار عشق یعنی لحظه دیدار یار عشق یعنی انتهای انتظار...

    ** عشق یعنی وعده بوس و کنار عشق یعنی یک تبسم بر لب زیبای یار عشق یعنی یک ترنم از حنین نای یار عشق یعنی حس نرم اطلسی عشق یعنی با خدا در بی کسی عشق یعنی همکلام بیصدا عشق یعنی بی نهایت تا خدا...
    ***عاشقانه ... پذیرفتی چه فریبنده ... آغوشم برایت باز شد چه ابلهانه با تو خوش بودم چه کودکانه ... همه چیزم شدی چه زود ... به خاطر یک کلمه مرا ترک کردی چه ناجوانمردانه نیازمندت شدم چه حقیرانه ... واژه غریب خداحافظی به میان آمد چه بی رحمانه ... و من سوختم چه بچه گانه اما هنوز هم دوستت دارم... غریبه

    ****آبی تر از آنیم که بی رنگ بمیریم از شیشه نبودیم که با سنگ بمیریم تقصیر کسی نیست که اینگونه غریبیم شاید که خدا خواست که دلتنگ بمیریم

    Image hosting by TinyPic

    فراموشم نکن

    اسمت را برای همیشه در قلبم ننوشته بودم
    و عشقت را برای همیشه در دلم جای نداده بودم
    ولی حالا که این کارا کرده ام برای همیشه دوستت خواهم داشت
    وهیچگاه و در هیچ مکانی از کاغذ و برگه قلبم حذف نکرده و نخواهد کرد
    پس: دوست دارم
    دوست دارم یه عالمه دوست دارم به وسعت یه آسمون
    به وسعت سیارمون دوست دارم به خاطر مهربونیات؛
    به خاطر صبوریات دوست دارم نه در هوس بلکه مثل یه بت پرس
    راحتت کنم دوست دارم تا آخرین نفس؟


    Image hosting by TinyPic

    آن باش که هستی و آن شو که توان بودنت است

    دوست واقعی شما کسی است که

    هیچ احتیاجی به شما ندارد ، اما باز هم دوست شماست

    Image hosting by TinyPic

    نیش دوست بد تر ازنیش عقرب است
    پس بزن عقرب که دردش کمتر است


     Image hosting by TinyPic

    همیشه دل تان آبی ، روح تان سبز ، و عشق تان سرخ ِ آتشین باشد
    ـــــــــ

    فراموشم نکنید ، چون از فراموش شدن بیمناکم

    ـــــــــــ

    Image hosting by TinyPic


    نظرات شما ()