سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از دل ها درباره دوستی ها بپرسید، که گواهانی رشوه ناپذیرند . [امام علی علیه السلام]
سلام به تو ای شنونده تمام حرف هایم سلام - عشق تو
 RSS 
خانه
ایمیل
شناسنامه
مدیریت وبلاگ
کل بازدید : 6126
بازدید امروز : 12
........... درباره خودم ...........
سلام به تو ای شنونده تمام حرف هایم سلام - عشق تو
........... لوگوی خودم ...........
سلام به تو ای شنونده تمام حرف هایم سلام - عشق تو
.......جستجوی در وبلاگ .......

............. اشتراک.............
 
............آوای آشنا............

............. بایگانی.............
پاییز 1385
تابستان 1385

........... طراح قالب...........


 
  • سلام به تو ای شنونده تمام حرف هایم سلام

  • نویسنده : رضا ساکی:: 85/6/17:: 9:17 عصر

     

     

    سلام به تو ای شنونده تمام حرف هایم سلام

    خوب هست حال نازت من که خوبم نفسی میاید و با یاد تو گذران زندگیام را میگذرانم و در غربت ناز چشمانت غرق میشوم هر ساعت و هر وقت که چشمم به نامه هایت و عکس قشنگت میافتد به یاد حرف های قشنگت تو را در کنارم حس میکنم با روزگار چه کار میکنی من که راهی در جلو چشمانم امده همان را تا اخر میروم و میدانم که روزی به تو میرسد پس به همین ارزو که به تو میرسم میایم راهم را هر چندکه راهی بس طولانی است دلم میخواهد با تو باشم میخواهم که دستانت در دستانم باشد اما چه کنم که هنوز وقت ان نرسیده که در تو غرق شوم وقت ان نرسیده که در زیبایی حقیقت حل شوم بگذریم چه میکنی بایاد من چه میکنی با این دل دیوانه و عاشق با دوری من با ندیدن من من که دیوانه ام یک دیوانه خوش ان هم چه خوشی که تمامی ندارد . ای روزگار لعنت به تو با خاطراتت ان هم خاطراتی که قلب من را اتش میزند و نمام اندامم گر میگیرد از دوری و فراغ یارم ان خاطراتی که با ان بودم بس که شیرین است تمام اندامم به لرزه در میاید قلبم به شدت میزند هنوز با این که ندیدمش دلم برایش میمیرد پس اگر ببینمش چه میشود اگر چشمانم در چشمانش بیفتد چه؟

    خوب عشق من دیگر چه میکنی میخوانی کتاب های درس و زندگی را انهایی که به خاطرش ممکن است به من نرسی چه در س های سختی ان ها که ممکن است به خاطرش من را از تو بگیرند

    در هنگام زدن این حرف ها نفسم در سینه حبس میشود و هر کلمه از جدایی برایم مانند خنجری است که به قلبم فرو میرود در هر کلمه اش لحظهای مکس میکنم و هزاران فکر و نتیجه از کنار چشمانم میذرد اما خدا کند که جدایی حقیقت نداشته باشد میدانم که دارد اگر زمین به اسمان بیاید همین هست که هست حقیقت زیباست در حظاتی هم تلخ مانند زهر هلاهل . دوست دارم روز و شب برایت بنویسم و حرف بزنم اما میدانمکه هیچ وقت این نوشته ها را نمیخوانی و به دستت نمیرسد میدانم که اگر یک کلمه اش را ببینی میفهمی که عشقت در برابر عشق من خیلی کوچ میشود هر چند که الان در برابر من مانند غولی است که جلو چشمانم را گرفته غول عشق .

    دوست دارم برایت بنویسم زیرااز تمام تنهایی هایم میکاهد و از درد دلم کم میکند عشق من .


     

     

     


    نظرات شما ()